loading...
پایگاه فرهنگی نجوا
علی فریدی بازدید : 97 جمعه 26 مهر 1392 نظرات (0)

در زمان های دور,مردی در بازارچه شهر حجره ای داشت و پارچه می فروخت.شاگرد او پسر خوب و مودبی بود لیکن کمی خجالتی بود.مرد تاجر همسر کدبانویی داشت که دستپخت خوبی داشت و آش های خوشمزه او دهان هر کسی را آب می انداخت.

روزی مرد بیمار شد و نتوانست به دکانش برود،شاگرد در دکان را باز کرده بود و جلوی آنرا آب و جاروب کرده بود ولی هر چه منتظر ماند از تاجر خبری نشد.قبل از ظهر خبر به او رسید که حال تاجر خوب نیست و باید دنبال دکتر برود.پسر در دکان را بست و دنبال دکتر رفت.دکتر به منزل تاجر رفت و او را معاینه کرد و برایش دارو نوشت.

پسر بیرون رفت و دارو را خرید،وقتی به خانه برگشت....

adame

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 212
  • بازدید سال : 949
  • بازدید کلی : 17,310